از خدا خواهيم توفيق ادب              بي ادب محروم باشد از لطف رب

بي ادب تنها نه خود را داشت بد              بلكه آتش در همه آفاق زد

برخى از انديشمندان و فقهاى اسلامى برآنند كه واژه «محاربه» و «فساد فى‌الارض» واژگانى هستند كه با واژه «تروريسم» يكسانند و اينها كاملا بر هم منطبقند.

 پس از حوادث 11 سپتامبر، موج حملات عليه اسلام و آموزه‌هاى آن در غرب شكل گرفته و اين تهاجم گسترده غرب عليه اسلام، به گونه‌اى است كه بر كمتر كسى پنهان مانده. به بهانه مبارزه با تروريسم، آموزه‌ها و احكام متعالى اسلام مورد هجمه شديد غربيان قرار گرفته و مسلمانان به عنوان چهره‌هاى تروريستى معرفى گرديده‌اند كه در صدد تثبيت حاكميت خود به هر هزينه‌اى هستند، غافل از آنكه اسلام از همان زمان كه پا به عرصه وجود گذاشت، مبارزه با تروريسم را در برنامه‌هاى خود گنجاند و در آن زمان، كه خشونت حرف اول جهان را مى‌زد، اسلام ارزشى والا براى جان، مال و آبروى انسان‌ها قايل بود.

تروريسم

از طرفي جامعه بين‌المللى با بحران تعريف «تروريسم» مواجه است و حتى مذاكرات متعدد سازمان ملل براى ارائه تعريف مشترك كشورها از تروريسم به جايى نرسيده و همين امر زمينه را براى سوء استفاده كشورهاى قدرت‌طلب فراهم ساخته است تا براساس تعريف خود از «تروريسم»، منافع ملّى كشور خود را دنبال كنند و به جنگ با دشمنان خود به اسم «تروريسم» مبادرت ورزند.

 

تروريسم در قرآن

يكى از مفاهيم بسيار مهم در قرآن كريم، كه برخى تلاش نموده‌اند تا بر اساس آن، حكم به تروريسم بودن اسلام دهند، واژه «إرهاب» است. به نظر مى رسد كه هرچند كلمه «إرهاب» و يا «إرهابيون» بدين شكل در قرآن وارد نشده است، اما مشتقّات آن به صيغه‌هاى گوناگون آمده است. ولى بايد توجه داشت كه هيچ‌يك از آنها به مفهوم «إرهاب» يا «إرهابيون»، كه در حال حاضر در جهان سياست مصطلح است، اشاره‌اى ندارد و معنايى كاملا متفاوت با اين دو واژه دارد.30 از اين‌رو، هم استناد كسانى كه با استفاده از اين آيات، اعمال تروريستى خود را توجيه مى‌كنند نارواست و هم سخن كسانى كه به بهانه وجود چنين آياتى در قرآن كريم، دين مبين اسلام را متهم به تروريست‌پرورى مى‌كنند.

براى اثبات اين مطلب، به برخى از اين آيات اشاره مى‌شود:

1) (يَا بَنِي إِسْرَائِيل اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ)(بقره: 40); اى فرزندان اسرائيل! نعمت‌هايم را كه بر شما ارزانى داشتم به ياد آوريد و به پيمانم وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم و تنها از من بترسيد. در اين آيه شريفه، «فَارْهَبُونِ» به معناى خوف و ترس از خداوند است.

2) (قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْر عَظِيم) (اعراف: 116); گفت: شما بيفكنيد، و چون افكندند ديدگان مردم را افسون كردند و آنان را به ترس انداختند و سحرى بزرگ در ميان آوردند. در اينجا نيز «اسْتَرْهَبُوهُمْ» بدين معناست كه ساحران مردم را به ترس و هراس انداختند.

3) (وَ لَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الأَلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ)(اعراف: 154); و چون خشم موسى فرونشست، الواح را برگرفت و در رونويس آن براى كسانى كه از پروردگارشان بيمناك بودند هدايت و رحمتى بود. در اين آيه نيز «يَرْهَبُونَ» بدين معناست كه چنين كسانى از پروردگار خود مى‌هراسند و از اين‌رو، او را معصيت نمى‌كنند و به آنچه در آن الواح نوشته شده است، عمل مى‌كنند.

4) (وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة وَمِن رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّاللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيءْ فِي سَبِيلِ‌اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ) (انفال: 60); و هر چه در توان داريد از نيرو و اسب‌هاى آماده بسيج كنيد تا با اين تداركات [دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنان ديگرى را جز ـ ايشان ـ كه نمى‌شناسيدشان و خدا آنان را مى‌شناسد، بترسانيد، و هر چيزى در راه خدا خرج كنيد پاداشش به خود شما بازگردانده مى‌شود و بر شما ستم نخواهد شد. در اينجا نيز مراد از «ترهبون» اين است كه دشمنان خدا را از طريق آماده ساختن خود و تجهيز امكانات و نيروها بترسانيد تا جرئت حمله به شما را پيدا نكنند.

5) (وَ قَالَ اللّهُ لاَ تَتَّخِذُواْ إِلـهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ فَإيَّايَ فَارْهَبُونِ) (نحل: 51); و خدا فرمود دو معبود براى خود مگيريد. جز اين نيست كه او خدايى يگانه است. پس تنها از من بترسيد. در اينجا نيز «فَارْهَبُون» بدين معناست كه از عقاب خدا بترسيد و واهمه‌اى از ديگران نداشته باشيد.

6) (فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ) (انبياء: 90); پس دعاى او را اجابت نموديم و يحيى را بدو بخشيديم و همسرش را براى او شايسته و آماده حمل[ كرديم; زيرا آنان در كارهاى نيك شتاب مى‌نمودند و ما را از روى رغبت و بيم مى‌خواندند و در برابر ما فروتن بودند. مراد از «رغبت» در اين آيه، رغبت به سوى ثواب است و «رهبه» نيز به معناى ترس از عقاب است.

7) (اُسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوء وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ) (قصص: 32); دست خود را به گريبانت ببر تا سپيد بى‌گزند بيرون بيايد، و براى رهايى از اين هراس، بازويت را به خويشتن بچسبان. اين دو نشانه دو برهان از جانب پروردگار توست كه بايد[ به سوى فرعون و سران ]كشور[ او ]ببرى زيرا آنان همواره قومى نافرمانند. در اينجا نيز «رَهْب» به معناى خوف و ترس آمده است.

8) (ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى بْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ‌اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ) (حديد: 27); آنگاه به دنبال آنان پيامبران خود را پى‌درپى آورديم و عيسى پسر مريم را در پى آنان آورديم و به او انجيل عطا كرديم و در دل‌هاى كسانى كه از او پى‌روى كردند رأفت و رحمت نهاديم، و اما ترك دنيايى كه از پيش خود درآوردند ما آن را بر ايشان مقرّر نكرديم، مگر براى آنكه خشنودى خدا را كسب كنند. با اين حال، آن را چنان‌كه حق رعايت آن بود، منظور نداشتند. پس پاداش كسانى از ايشان را كه ايمان آورده بودند بدان‌ها داديم، ولى بسيارى از آنان دست‌خوش انحرافند. اصل «رَهْبَانِيَّةً» از «رهبة» است كه به معناى خوف و هراس از خداوند است، جز اينكه اين عمل، عبادتى مخصوص نصاراست.

9) (لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِم مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَفْقَهُونَ)(حشر: 13); شما قطعاً در دل‌هاى آنان بيش از خدا مايه هراسيد; چرا كه آنان مردمانى‌اند كه نمى‌فهمند. در اينجا نيز مراد از «رَهْبَةً» خوف است و مراد اين است كه خوف منافقان از شما شديدتر از خوف آنان از خداست.

از آنچه گذشت، مى‌توان دريافت كه اين آيات واژه لغوى «إرهاب» را در نظر داشته‌اند و به هيچ وجه، اصطلاح كنونى «إرهاب» مدّنظر نبوده است. همچنين با توجه به آيات ذكر شده، مى‌توان به اين نتيجه دست يافت كه مشتقات «رهب» در قرآن كريم، به هيچ وجه بار منفى ندارد، اما واژه إرهاب، كه اكنون مصطلح شده، داراى بار منفى است.

اما بايد توجه خود را در بحث تروريسم به آياتى معطوف داشت كه براى جان و مال و نيز آبروى انسان‌ها حرمت قايل است. اين امر حكايت از آن دارد كه نمى‌توان با حركات تروريستى، جان، مال و آبروى انسان‌ها را به خطر انداخت، مگر آنكه در مورد خاصى اسلام اجازه ريختن خون كسى را داده باشد. براى نمونه، بر اساس آيه شريفه (وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ‌اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ)(اعراف: 151); (و نفسى را كه خدا حرام گردانيده، جز به حق مكشيد)، تمام نفوس انسان‌ها، اعم از شيعه و سنّى و نيز مسلمان و غير مسلمان، احترام دارد و تنها جايى كه شارع مقدس استثنا كرده باشد، مى‌توان در آن موارد محدود به قتل افراد اقدام ورزيد.

همچنين نبايد غافل شد كه در قرآن كريم، احكام سنگينى براى مفسد فى‌الارض و محارب، كه جان و مال ديگران را در معرض خطر قرار مى‌دهند، بار شده است كه همين امر نشان از آن دارد كه اسلام همواره درصدد پرهيز از خشونت و تروريسم بوده است و عمل به احكام متعالى اسلام بستر مناسبى فراهم مى‌سازد تا يك جامعه از فشار تروريسم رهايى يابد.

خشونت فراتر از آنچه در قرآن و روايات آمده، روا نيست و به سادگى نمى‌توان جان و مال افراد را در معرض نابودى قرار داد. در آيه شريفه (مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً)(مائده: 32) (هر كه كسى را جز به قصاص قتل يا به كيفر فسادى در زمين بكشد چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد و هر كه كسى را زنده بدارد چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است)، تنها قتل دو دسته از انسان‌ها جايز شمرده شده است: قتل نفس در مقابل نفس و قتل مفسد فى‌الارض. روشن است كه قتل كسى كه مرتكب اين دو عمل نشده، قتلى نارواست و در حكم قتل جميع افراد جامعه است. اين آيه مى‌تواند به خوبى نشان دهد كه برخى عمليات‌هاى تروريستى، كه به نام اسلام و قرآن صورت مى‌پذيرد، مشروعيت ندارد و ناشى از برداشت انحرافى از آيات قرآن كريم است.

تروريسم در روايات

هرچند در آيات قرآن، نمى‌توان واژه‌اى را نشان داد كه معادل دقيق تروريسم باشد و يا مفهومى نزديك به آن داشته باشد، اما در روايات شيعه و سنّى، عباراتى وجود دارد كه هرچند ممكن است، با تعريف دقيق تروريسم همخوانى نداشته باشد، اما بدون ترديد، مى‌توان بر اساس اين روايات، نظر اسلام را نيز راجع به تروريسم جويا شد; چرا كه اگرچه برخى اصطلاحات موجود در روايات ـ كه در ذيل خواهد آمد ـ نسبت به واژه تروريسم عموميت دارد، اما به راحتى حكم ترور را مى‌توان از آنها استفاده كرد و حتى بر اساس اين روايات و با توجه به مصاديق گوناگون، مى‌توان تعريف جديدى از «تروريسم» بر اساس ديدگاه اسلامى ارائه داد.

برخى از عناوين موجود در روايات، كه مى‌توان آنها را با بحث تروريسم مرتبط دانست، عبارت است از:

1. فَتك: براى توضيح اين واژه، كه مفهومى نزديك به تروريسم دارد، ابتدا كلامى از اهل لغت در معناى آن ذكر مى‌شود و سپس به برخى از روايات مربوط به آن، اشاره خواهد شد:

جوهرى در كتاب لغت خود، درباره اين واژه مى‌نويسد: «والفتك: أن يأتى الرجل صاحبه وهو غار غافل حتى يشد عليه فيقتله»; فتك آن است كه كسى بر همراه خود وارد شود و در حالى كه او غافل است، به طور ناگهانى اورا به چنگ اندازد و به قتلش برساند.

لغويان ديگر نيز عمدتاً چنين تعريفى از «فتك» ارائه داده‌اند، اما برخى از نويسندگان معنايى جديد به اين واژه بخشيده‌اند و در تعريف آن، آورده‌اند: «فتك اين است كه بر كسى غفلتاً يورش ببرند و او را بكشند، خواه با سلاح باشد يا نباشد، در امور سياسى باشد يا نباشد.»

اما رواياتى كه در آنها، اين واژه به كار رفته است :

بر اساس روايتى كه مورد استناد فقها نيز واقع شده است، ابو صباح كنانى خدمت امام صادق(عليه السلام) عرض كرد: همسايه‌اى به نام جعدبن عبداللّه دارد كه به اميرالمؤمنين(عليه السلام) بدگويى مى‌كند و از امام خواست كه به او اجازه دهد تا در كمين او بنشيند و هنگامى كه او را به دام انداخت، به قتل رساند. حضرت، ابوصباح را از اين كار بازداشتند و فرمودند: «يا أبا الصباح! هذا الفتك وقد نهى رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)عن الفتك. يا أبا الصباح! إن الاسلام قيّد الفتك ولكن دعه فستكفى بغيرك»;اى ابوصباح! اين عمل فتك است و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از فتك نهى فرمود. اى ابوصباح! اسلام فتك را زنجير نموده است. او را به حال خود واگذار; چرا كه غير تو براى او كافى است.

در روايت ديگرى آمده است: هنگامى كه حضرت مسلم بن عقيل(عليه السلام)وارد كوفه گرديد، توانست كوفه را براى ورود امام حسين(عليه السلام) آماده كند، اما با ورود ابن زياد به كوفه و در دست گرفتن كنترل آن شهر، حكومت ارعاب و زور بر آنجا حاكم گرديد. در آن هنگامه، ابن زياد تصميم گرفت به ديدار شريك بن اعور، كه از سران قوم بود، برود و از او عيادت نمايد. اما شريك، كه از مريدان و شيعيان حضرت على(عليه السلام) بود، مسلم(عليه السلام) را در خانه خود مخفى كرد تا به محض ورود ابن زياد، غافلگيرانه او را به قتل برساند. ولى مسلم(عليه السلام) از اين كار سر باز زد و با شنيدن اعتراض شريك به اين اقدام، دو دليل آورد كه بر اساس يكى از ادلّه او پيامبر(صلى الله عليه وآله)چنين فرمود: «إنّ الايمانَ قيّد الفتك، فلا يفتك مؤمنٌ بمؤمن»; همانا ايمان فتك را در زنجير مى‌كند، از اين‌رو، نبايد مؤمنى در برابر مؤمنى فتك نمايد.

عباراتى نظير عبارت مزبور، كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل گرديد، به طرق ديگر و در كتب ديگر روايى نقل شده است.

در روايت ديگرى نيز پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «ليس فى الاسلام إيماء ولا فتك، إنّ الايمان قيّد الفتك»; در اسلام ايماء و فتك جايى ندارد. همانا ايمان فتك را در زنجير كرده است.

در برخى روايات، حكم ترويست‌ها نيز مشخص گرديده است و اين امر حكايت از اهميت جان و مال انسان‌ها در پيشگاه عدل الهى دارد. بر اساس برخى روايات، اگر كسى غافلگيرانه بر مؤمنى وارد شود تا او را به قتل رساند و يا اموال او را به غارت ببرد، در اين حالت خون آن مهاجم بر مؤمن حلال است و مى‌تواند او را به قتل رساند: «و مَن فتك بمؤمن يريد ماله و نفسه فدمه مباحٌ للمؤمنِ فى تلكَ الحال»; كسى كه غافلگيرانه بر مؤمنى وارد شود به گونه‌اى كه اراده جان يا مال او را نمايد، خون او در آن حال، بر مؤمن مباح است.

البته برخى بر اين اعتقادند كه احاديث حرمت مطلق فتك از روايات مجعول هستند و تنها داستان حضرت مسلم(عليه السلام)صحيح است، اما اين داستان نيز نمى‌تواند حرمت مطلق فتك را ثابت كند. ولى به نظر مى‌رسد اثبات مجعول بودن روايات مذكور، به ويژه آنكه به شيوه‌هاى گوناگون و با شكل‌هاى متفاوت به كار رفته‌اند، مشكل مى‌نمايد و اين عده نيز دليلى بر مجعول بودن اين روايات ذكر نكرده‌اند.

اما ذكر اين نكته نيز لازم است كه ظاهراً در اين احاديث، فتك حرام تنها فتكى است كه در برابر شخص مؤمن باشد و هيچ‌يك از اين روايات دلالت ندارند بر اينكه فتك در برابر غير مؤمن و كفّار نيز جايز نيست، هرچند برخى روايات مذكور در اين زمينه مطلق است و مى‌توان آن حكم را به كفّار نيز سرايت داد.

قابل ذكر است كه بر اساس شواهد تاريخى، دشمنان اسلام، به ويژه يهود، تصميم داشتند تا از طريق دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، او را به ميان خود بكشانند و با غافلگيرى، آن حضرت را به قتل برسانند. اما خداوند متعال آن حضرت را از اين نقشه آگاه ساخت و آن حضرت در آن جلسه حاضر نشد.اين امر حاكى از آن است كه پيامبر اكرمو ائمّه اطهار(عليهم السلام) نيز درگير حركات تروريستى بوده‌اند و حتى برخى از امامان شيعه(عليهم السلام) نيز بر اثر حركات تروريستى به شهادت رسيده‌اند.

2. غيله: در زمينه معناى لغوى اين واژه، لسان‌العرب و صحاح آورده: «والغيلة، بالكسر: و هو أن يخدعه فيذهب به إلى موضع، فإذا صار إليه قتله»; غيله به كسرِ غَين، عبارت از اين است كه كسى ديگرى را فريب دهد و او را به موضعى رهنمون سازد و هنگامى كه به آن مكان رسيد، او را به قتل برساند. در برخى از معاجم نيز آمده است: «الغيلةُ الخدعة: الاغتيال، و هو القتل على غفلة من القتيل»; غيله يعنى خدعه و آن قتل كسى است در حالى كه آن شخص غافل است. بنابراين، «قتل غيله آن است كه كسى ديگرى را فريب دهد و در موضعى مخفيانه او را به قتل برساند.»

از آنچه گذشت، مى‌توان به تفاوت ميان «فتك» و «غيله» پى برد. برخى به تفاوت‌هاى ميان اين دو واژه تصريح كرده‌اند. صاحب كتاب غريب‌الحديث در بيان تفاوت ميان «فتك» و «غيله» مى‌نويسد: غيله آن است كه شخصى خدعه‌اى به كار گيرد تا انسانى را به موضعى بكشاند كه براى او پنهان است و هنگامى كه بدان جا رسيد، او را به قتل رساند... و اما فتك در قتل آن است كه شخصى نزد شخص ديگر آيد، و حال آنكه غافل مطمئن است و نمى‌داند كه آن شخص اراده قتل او را كرده است. لذا، بدان‌جا رود و به قتل برسد. و همين‌طور اگر كسى، چه در شب و چه در روز، در جايى در كمين كسى ديگر بنشيند و زمانى كه او را ديد، ناگهانى به قتل رساند.

ابن اثير نيز در بيان تفاوت اين دو واژه مى‌نويسد: فتك آن است كه شخصى بر كسى وارد شود، در حالى كه او نسبت به توطئه نسبت به او غافل است، ديگرى او را به دام اندازد و به قتلش برساند و غيله آن است كه كسى بر عليه شخصى خدعه نمايد و آن شخص را در مكان پنهانى به قتل رساند.

پس از ذكر عباراتى در توضيح اين واژه، اكنون بايد رواياتى كه در آنها اين واژه و يا كلمات هم‌خانواده آن به كار رفته‌اند بررسى گردند:

در روايتى از امام جواد(عليه السلام) نقل شده است:  از فتك بر حذر باش! چرا كه اسلام فتك را در زنجير كرده است. من مى‌ترسم كه اگر در ظاهر مرتكب قتلى گردى، مورد سؤال قرار گيرى و نتوانى راهى براى اقامه حجت و آوردن دليل قانع‌كننده بيابى تا اين سؤال را از خود برگردانى. در نتيجه، خون مؤمنى از اولياى ما در مقابل خون كافر ريخته شود. از اغتيال بر حذر باشيد!

در روايتى آمده است كه شخصى از امام صادق(عليه السلام)سؤال كرد: الناصب يحلُّ لى اغتياله؟ آيا در حق ناصبى اغتيال رواست؟ امام(عليه السلام) در پاسخ او فرمود: «أدِّ الامانةَ إلى من ائتمنك و أرادَ مِنكَ النصيحةَ ولو إلى قاتلِ الحسينِ(عليه السلام)»; امانت را به همان كسى برگردان كه تو را امين خود قرار داده و از تو طلب نصيحت كرده است، اگرچه قاتل حسين(عليه السلام)باشد. از روايت استفاده مى‌شود كه اگرچه شخص مقابل، ناصبى باشد، اغتيال در حق او روا نيست.

در روايات شيعه، همچنين به عباراتى برخورد مى‌كنيم كه نشان مى‌دهد دشمنان اسلام همواره در صدد بودند تا از اين طريق (اغتيال)، ائمّه اطهار(عليهم السلام)را مورد تعرّض قرار دهند. همچنان كه امام رضا(عليه السلام) نيز فرمود: به خداوند سوگند! من به وسيله سم و از طريق اغتيال كشته خواهم شد. اين امر، عهد معهودى است كه پيامبر آن را از زبان جبرئيل و او از پروردگار جهانيان اطلاع داده است.

البته در روايات به عباراتى نيز برمى‌خوريم كه شيوه برخورد با اغتيال را نشان داده است. براى نمونه، در روايتى از امام صادق(عليه السلام)آمده است: قسامه در اسلام جعل گرديد تا از جان انسان‌ها محافظت نمايد; چون اگر فاسقى اراده كرد تا كسى را بكشد و يا در حق كسى كه او را نمى‌بيند اغتيال روا دارد، ترس بر او چيره شود و از قتل امتناع ورزد.

حاصل آنكه غيله و يا اغتيال نيز يكى از واژگانى است كه مفهومى نزديك به تروريسم دارد و در روايات، نه تنها از آن نهى شده، بلكه تدابيرى انديشيده شده است تا اين عمل از جامعه اسلامى رخت بربندد.

 تروريسم در كلمات فقها:

برخى از انديشمندان و فقهاى اسلامى برآنند كه واژه «محاربه» و «فساد فى‌الارض» واژگانى هستند كه با واژه «تروريسم» يكسانند و اينها كاملا بر هم منطبقند. از اين‌رو، بجاست تعريفى از فقها در اين زمينه نقل نماييم تا صحّت و يا عدم صحّت اين ادعا مشخص شود. تعريف فقها از «محارب» تعريفى است كه كمتر اختلاف اساسى در آن به چشم مى‌خورد. از اين‌رو، در اينجا تنها به تعريف صاحب جواهر اكتفا مى‌شود: وى در تعريف «محارب» مى‌نويسد: محارب كسى است كه به روى ديگران اسلحه بكشد تا او را بهراساند، چه اين عمل در خشكى باشد و چه در دريا، چه در روز باشد و چه در شب، چه در شهر باشد و چه در جاى ديگر.

بر اساس اين تعريف، برخى نويسندگان تصريح كرده‌اند: «تروريسم عبارت از هر گروه، اعم از شخص واحد، حكومت، حزب، جمعيت و سازمان مى‌باشد كه قيام مسلّحانه و ايجاد رعب و هراس كنند و امنيت را در جامعه سلب كنند، در نظام اسلامى محارب خوانده مى‌شود و ما به آن تروريسم مى‌گوييم.»

ولى به نظر مى‌رسد كه اصطلاح «محاربه» در مقايسه با اصطلاح «تروريسم»، مفهومى بسيار كلى است و نمى‌توان به هر شخص محاربى عنوان تروريست داد. البته سخن از آن مفهومى خاص از تروريسم است كه در مباحث پيشين به آن اشاره شد. ولى اگر در صدد برآييم تا بدون توجه به تعاريف موجود تروريسم، تعريف جديدى از تروريسم ارائه دهيم كه تمام زواياى احكام اسلامى را در بر گيرد، آنگاه خواهيم توانست با توجه به مفاهيمى همچون «محاربه»، «فساد فى‌الارض»، «فتك» و «غيله»، به تعريفى دست يابيم كه هرچند با تعريف غربيان از تروريسم فاصله دارد، اما مشتركات زيادى با تعريف آنان دارد.

«فتك» و «غيله» نيز از واژگانى است كه در استعمال فقها مكرّر مشاهده مى‌شود و در مباحث گوناگون اين دو واژه مورد استفاده قرار گرفته‌اند. براى نمونه، در بحث «امان به كفّار»، برخى از فقها تصريح نموده‌اند كه هرگاه به هر دليلى عقد امان يا عقد ذمّه منتفى شود، نمى‌توان متعرض كافر كتابى و يا حتى حربى گرديد، بلكه بايد او را به مأمن خود رساند. پيش از رساندن او به مأمن خود، كسى حق ندارد از طريق اغتيال، جان او را به خطر اندازد.

همچنين عبارات فقها در بحث معاهدات نيز مى‌تواند در تبيين بحث تروريسم مفيد باشد; چرا كه بر اساس ادلّه محكم از قرآن، سنّت و عقل، نقض پيمان از سوى كشور اسلامى روا نيست و اگر دولت اسلامى به عقد قرارداد ضد تروريستى اقدام ورزيد، بر اساس حقوق اسلامى، متعهد به محترم شمردن آن قرارداد است. اين امر به قدرى روشن است كه حتى نويسندگان غير مسلمان نيز به اين مسئله توجه داشته‌اند.بحث از معاهدات بحثى كاملا گسترده و فراگير است كه در اين مقوله، جاى پرداختن به آن نيست، اما ترديدى وجود ندارد كه با عقد قرادادهاى بين‌المللى و انعقاد معاهدات، بر دولت اسلامىِ امضا كننده آنها واجب است كه به تعهد خود پايبند باشد و در جهت كاهش اقدامات ضد تروريستى ثابت قدم بماند.

ارزيابى و نتيجه‌گيرى:

حوادث 11 سپتامبر، زمينه‌اى فراهم ساخت تا بار ديگر، بحث «ترور» و «تروريسم» در صدر مباحث جهانى قرار گيرد و دين مبين اسلام به عنوان نوك حمله رسانه‌هاى غربى مورد توجه واقع شود. اتهامات تروريستى از آن زمان، عمدتاً متوجه جهان اسلام گرديد و تشكيكاتى در آموزه‌هاى متعالى اسلام صورت گرفت. از اين‌رو، پرداختن به اين مسئله در جهان اسلام نيز از اهميت خاصى برخوردار گرديد و از آن زمان تاكنون، نوشته‌هاى گوناگونى در اين عرصه به چاپ رسيده است.

بى‌ترديد، براى تمركز يافتن بر بحث «تروريسم»، ناچار بايد تعريفى از آن ارائه داد تا ماهيت آن به خوبى مشخص گردد، اما به دلايل متعدد، تاكنون نه تنها كشورها و انديشمندان گوناگون نتوانسته‌اند به تعريف مشتركى دست يابند، بلكه حتى سازمان ملل متحد نيز با اين مشكل مواجه گرديده و بارها تلاش كرده است تا براى ارائه تعريف مشتركى از «تروريسم»، كه مورد قبول تمام كشورها باشد، به نتيجه مطلوبى دست يابد. اما اين تلاش‌ها راه به جايى نبرده است; چرا كه منافع قدرت‌هاى بزرگ اقتضا مى‌كند تا مفاهيمى همچون «جنبش‌هاى آزادى‌بخش» تحت عنوان تروريسم قرار گيرند، اما ساير كشورها از اين جنبش‌ها حمايت نموده و خواهان تقويت آنها هستند.

على‌رغم چنين حقيقتى، انديشمندان و سياست‌مداران كشورهاى گوناگون تلاش كرده‌اند تا براى نزديكى اذهان جهت مقابله با اين پديده، تعاريفى از خود ارائه دهند. اين تعاريف نيز غالباً در حيطه ذهنى نويسندگان آنها مطرح گرديده است و از اين‌رو، نزد برخى معتبر و در نزد برخى ديگر تعريف بى‌ارزش محسوب مى‌گردد و شخصى ممكن است بر اساس يك تعريف، تروريست محسوب گردد و بر اساس تعريفى ديگر، آزادمردى به شمار رود كه براى نجات مردم خود، جان خويش را به خطر مى‌اندازد.

اما بايد توجه داشت كه على‌رغم چنين مشكلاتى در ارائه تعاريف مختلف و متنوّع، مى‌توان نقاط مشتركى در ميان اين تعاريف يافت كه در شناخت ماهيت تروريسم ما را يارى مى‌رساند. پديده‌اى تروريسم به شمار مى‌آيد كه دست‌كم حاوى اين ويژگى‌ها باشد: «به قصد ايجاد خوف و وحشت صورت پذيرد، قابل پيش‌بينى نباشد، حركتى غير قانونى قلمداد شود و نيز هدفى سياسى دنبال نمايد.»

در اين نوشتار، پس از ارائه تعريف «تروريسم»، اين پديده از ديدگاه اسلام مورد توجه قرار گرفت و به كمك آيات قرآن كريم، روايات و عباراتى از فقها، اين نتيجه به دست آمد كه هرچند در متون اسلامى، كلمه «تروريسم» به چشم نمى‌خورد، اما در همان زمان صدر اسلام، احكام متعالى اين دين، مسلمانان را از هرگونه عمل تروريستى بر حذر داشته و حتى تدابيرى براى كاهش حملات تروريستى اتخاذ نموده است.

در قرآن كريم، واژه‌اى كه برخى تصور نموده‌اند با مفهوم «تروريسم» مرتبط است، واژه «إرهاب» است. اما با ذكر آياتى كه واژه‌هاى هم‌خانواده آن در آنها به كار رفته است، به اثبات رسيد كه اين واژه در قرآن كريم، كاملا متمايز از اصطلاح «تروريسم» است و تنها بايد در تفسير اين آيات، به معانى لغوى آنها توجه داشت. از اين‌رو، نه به بهانه آيات قرآن كريم مى‌توان به حركات تروريستى دست يازيد و نه مى‌توان دين مبين اسلام را به بهانه وجود چنين آياتى در قرآن كريم، متهم به تروريست‌پرورى كرد.

حتى تأمّل در برخى از آيات قرآن كريم نشان از آن دارد كه خون، مال و آبروى انسان‌ها از ارزش والايى برخوردار است و هرگز نمى‌توان به بهانه‌هاى واهى، اگرچه به بهانه دفاع از دين باشد، به اين حركات دست زد. تنها در همان محدوده‌اى مى‌توان جان، مال و آبروى ديگران را مورد تعرّض قرار داد كه شارع مقدس اجازه داده است، البته در همين صورت نيز بايد تمام جوانب مسئله را مورد توجه قرار داد و برخى از حقوق دشمنان

ماهنامه معرفت

بخش فرهنگ پايداري تبيان

X