«مجلس سوم»
© ظاهر و باطن عالم بر يكديگر اثر ميگذارند
© تفاوت بين مال و روزي
© آيا از روزي سؤال ميكنند؟
© معيار تنظيم روزيِ ظاهري «بدن» است
© نقش طهارت در تنظيم رزق
© آلودگي در نظام عالم راه ندارد
«بسم الله الرحمن الرحيم»
حضرت آقا در رسالة شريف «وحدت از ديدگاه عارف و حكيم» راجع به طهارت فرمايشاتي را پياده كرده اند كه عنوان همين رساله را متن مباحثمان قرار ميدهيم:
«مراتب طهارت: در مراتب طهارت گوئيم كه طهارت ارواح و قلوب موجب مزيد رزق معنوي و قبول عطاياي الهيه علي ما ينبغي است و يرزقه من حيث لا يحتسب. و طهارت صورت- به حكم تبعيت عالم صور مر ارواح را در وجود و احكام مستلزم مزيد رزق حسي است. لذا هم طهارت ظاهره بايد و هم طهارت باطنه».
ظاهر و باطن عالم بر يكديگر اثر ميگذارند:
طهارت و پاكي در بدن را اثر و تأثيري است و طهارت در مرتبة روح را اثر و تأثيري ديگر. در نظام عالم بين نشئة ظاهر كه عالم طبيعت است با عوالم وجودي ما فوق كه عالم فرشته هاي الهي و مجردات است ارتباط برقرار است كه هر اندازه اين ارتباط تنگتر شود، در همديگر تأثير بيشتري ميكنند، مثل اينكه در باب گناهان فرموده اند: اگر مردم گناه كنند آسمانيها بر زمين غضب خواهند كرد و فرشته ها در آن محيط قدم نخواهند گذاشت. كه تمام اينها دلالت دارد بر اينكه بين اين عالم و عوالم باطن رابطه است. (اما نحوه ارتباط چگونه است در جاي خود قابل گفتگوست) هر اندازه ايجايي ها عمل ميكنند آنجائي ها تأثير ميپذيرند، و هر اندازه آنجايي ها اثر ميكنند اينجائي ها تأثير ميپذيرند. بدين بيان بين بدن انسان و بين روح انسان هم رابطه است. گاهي ميبينيد بدنتان سالم است اما چون غمي از ناراحتي دوست به شما روي آورده و يا اينكه چون در شهري غريب شده ايد و آن دوري شما را نگران كرده، بدن شما هم كدر و پژمرده شده است. و در مقابل هنگاميكه از ديدن دوست يا رفيقي خوشحال ميشويد ميبينيد كه در آن لحظه بدن شما نيز از شادي روح شما، مبتهج است كه اين از جمله تأثيرات روح در بدن است. گاهي از جنبه روحي نه راحتيد و نه ناراحت، نه شاديد ونه غمگين، اما چون به بدن شما ضربه اي وارد شده و زخم گرديده، اين مريضي بدن باعث تأثير در روح شما ميشود و آن را نيز منفعل ميكند، كه اين از تأثيرات بدن در روح است. «عالم» نيز بدن و روحي دارد كه روحِ عالم «باطن» است و بدنِ عالم «ظاهر». اگر ظاهر بدنِ عالم كاري انجام دهد كه مطابق با طبع عالم نباشد، باطن عالم نيز تأثير ميپذيرد و متأثر ميشود. پس تأثير و تأثر بين ظاهر عالم و بين باطن عالم يك امر مسلّمي است. در مورد طهارت نيز فرموده اند: اگر روح و جان ما طهارت پيدا كند رزق معنوي زياد ميشود چه اينكه اگر جسم ظاهري ما طاهر باشد، رزق حسي و مادي ما هم زياد ميشود. پس هر كسي روزي و مال هم ميخواهد بايد پاك و طاهر باشد.
تفاوت بين مال و روزي:
رزق و روزي غير از مال مادي است. در روايات فرموده اند: «روزي و رزق، مقسوم است» يعني روزي هر كسي تقسيم شده است. در باطن عالم روزي را براي افراد به مقدار وسعت وجودي هر شخصي- چه در امور مادي و چه در امور معنوي- تقسيم كرده اند، كه اگر شخصي بيش از آن اندازة معين پرسه بزند و مانند مورچه مال به دست بياورد، آن مقدار ديگر روزي اش نيست بلكه فقط مالي است كه به دست آورده است، زيرا مال به دست آوردن غير از روزي به دست آوردن است. «روزي» آن مقداري را ميگويند كه شخص براي زنده ماندن به آن محتاج است. (همانند تنفس كه بدن فقط آن مقدار لازم را جذب ميكند نه بيشتر و نه كمتر از آن را) همانند اينكه فردي خانه اي به طول هزار متر مربع براي خود بسازد در حالي كه فقط به قسمتي از آن براي زندگي كردن نيازمند باشد. در اين صورت باطن عالم اين خانة هزار متري را منزل آن فرد نميداند، بلكه فقط آن مقداري كه شخص براي زندگي و به آن نياز دارد را منزل او ميداند و مابقي را اضافه به حساب ميآورد. همان طور كه در باطن نظام عالم، ميزان عمر هر شخصي معين شده است به همان مقدار هم رزق و روزي او تنظيم شده است. وقتي كودكي به دنيا ميآيد و پستان مادر به دهانش گذاشته ميشود آن مقداري كه از شير ميمكد رزقش است و مابقي كه از دهانش ميريزد رزق كودك نيست. بنابراين رزق و روزي هر گز كم نميآيد. امكان ندارد كسي صدسال زنده باشد اما خداوند روزي هشتاد سال او را تأمين كند وبيست سال ديگر را بدون روزي باشد.
آيا از روزي سؤال ميكنند؟!
حضرت آقا در عبارت فرمودند: «طهارت ارواح و قلوب، موجب مزيد رزق معنوي و قبول عطاياي الهيه علي ما ينبغي است» در لفظ «علي ما ينبغي» سرّ فراواني وجود دارد. يعني آن مقداري كه سزاوار يك شخص است به او ميدهند و آن مقدار نيز «من حيث لا يحتسب» است و هرگز به حسابش نميآورند. در سورة تكاثر آمده است: «ثم لتسئلنّ يومئذ عن النعيم»[1]- در آنجا از نعمتهايي كه به شما داده ايم، سؤال ميكنيم- امام صادق «عَلَيهِ السَلام» در ذيل اين آيه فرمودند: منظور از اين آيه اين نيست كه در روز قيامت از غذاهايي كه به ما دادهاند سؤال ميكنند كه چرا اين غذاها را خورده ايد؟ زيرا دور از شأن خدا است كه انسان را محتاج به غذا بيافريند، سپس در انتها او را به خاطر نعمتي كه مصرف كرده، بازخواست كند. در ادامه امام صادق«عَلَيهِ السَلام» ميفرمايند: آن نعمتي كه در روز قيامت از شما سؤال ميكنند، ما اهل بيت هستيم. در آنجا به شما ميگويند: ما اهل بيت را براي شما فرستاديم، و سپس ميپرسند: شما با آنها چه كرديد؟
رزق اگر به مقدار ظرفيت جسماني شخص باشد «من حيث لا يحتسب» است و هرگز آن را مورد حسابرسي قرار نميدهند. بنابراين يكي از لطايف معناي «من حيث لا يحتسب» اين است كه: خداوندي كه موجودي را ميآفريند و آن را محتاج به غذا خوردن قرار ميدهد، بايد به مقدار احتياجش به او رزق و روزي برساند و الّا سزاوار نيست خدايي كه علت موجودات است موجودي را بيافريند و به مقدار احتياجش به او غذا نرساند و او را از نرساندن روزي بميراند. مگر در جايي كه مدت عمر شخصي پايان پذيرد و خداوند او را به واسطه نرساندن روزي بميراند كه آن بحث ديگر است.
طهارت، روزي ظاهري انسان را نيز تنظيم ميكند. اگر كسي پاك باشد خداوند متعال كاري ميكند كه او به مقدار روزي ظاهري خود و زن و فرزندانش كار انجام دهد و مرزوق گردد و هرگز خود را در برابر ديگران به واسطه طلب روزي كوچك نكند، كه اين همان روزي «من حيث لا يحتسب» است و هرگز خداوند آن را به حساب انسان نمينويسد. ولي اگر كمتر از آن كار كند و جسمش را در گرسنگي اندازد معلوم است كه تنبل است و او را مورد محاسبه قرار ميدهند كه چرا كم كردي؟! ما كه به تو قوت و جواني داديم، چرا به دنبال كار نرفتي تا جسمت را اداره كني؟! و اگر بيش از آن مقدار معين نيز وقت خودش را براي روزي ظاهري صرف كند باز از او ميپرسند كه چرا وقت را تلف كردي؟! زيرا ما تو را فقط براي اين نيافريديم كه شبانه روز پرسه بزني و براي جسمت غذا تهيه كني؟! براي اينكه تو روحي داشتي و روح تو هم غذا ميخواست و غذاي روح با غذاي جسم فرق ميكند.
معيار تنظيم روزي ظاهري، بدن است:
انسان بايد روزي را مطابق با كارخانه دستگاه الهي كه همان بدن مادي اش ميباشد تنظيم كند. جسم انسان همانند شكمش كه ديگ بدن اوست، محدود ميباشد كه خودش براي مقتضيات و احتياجات خود برنامة منظمي دارد. خداوند متعال كارخانة جسم انسان را به گونه اي آفريد كه به هنگام گرسنگي خود اعلام نياز ميكند و ميگويد: گرسنه ام و غذا ميخواهم و اگر شما هم به مقدار احتياجش به او غذا دهيد و سيرش كنيد، در همان حين خود او به شما اعلام سيري و رفع نياز ميكند، كه اين همان روزي «من حيث لا يحتسب» است. اما قبل از اينكه شكم گزارش گرسنگي دهد، انسان حق غذا دادن به او را ندارد زيرا آن مقدار روزي اش نبوده و همينطور بعد از اعلام سير شدن هم، انسان حق غذا دادن را ندارد زيرا شكم، خود اعلام بي نيازي كرده است. آن مقدار از مال كه «علي ما ينبغي»[2] است، روزي انسان است. لذا علاوه بر گرسنگي و سيري، بدن انسان خودش خستگي و خواب و مريضي را نيز اعلام ميكند. و از آنجا كه بدن «صادق» است در شبانه روز آنچه را كه به واقع مورد احتياجش است به من و شما اعلام ميكند. بايد بگذاريم تا بدن مطابق با بافتي كه خدا برايش قرار داده است به ما گزارش دهد اگر مطابق با گزارش و فرمان او عمل كنيم، هرگز گرفتار نميشويم.
يكي از دلائل عمده بيشتر امراض وناراحتيهاي جسمانيمان اين است كه خودمان براي بدنمان سه وعده غذا تنظيم كرده ايم. برنامه اي كه انسان براي شكمش ميگذارد حاكم بر شكم ميشود، لذا بدن مقهور انسان ميگردد و از آنجا كه ما نميدانيم به چه مقدار غذا نياز داريم و قدرت برنامه ريزي آن را نيز نداريم، و همچنين از جزئيات آلات قواي جسمانيمان هم بي خبريم بدين ترتيب با برنامه ريزي خود مشكلات عديده اي را براي بدنمان ميآفرينيم.
برنامهريزي بدن را بايد به دست خود بدن سپرد در غير اينصورت رزقي كه به دست آمده، بي طهارت خواهد بود. رزقِ با طهارت آن است كه از ناحية طبيعت بدن تنظيم شده باشد. انساني كه از جسم و بدن خود بي اطلاع باشد هرگز نخواهد توانست براي آن برنامه ريزي دقيق و صحيحي داشته باشد. همانند شخصي كه يك موتور كشاورزي را از كارخانه اي خريداري كرده است، اين شخص هيچ وقت نميتواند بگويد: «از آنجا كه من مالك اين موتور هستم، هرگونه كه خواستم براي آن برنامه ريزي كرده و از آن استفاده خواهم نمود و هر زمان خواستم در آن روغن ميريزم، و لو اينكه باك آن از روغن پر بوده باشد» كسي ميتواند مدعي برنامه ريزي درست و صحيحي براي يك مصنوع باشد كه اولاً به تمامي جزئيات آلات و ادوات آن مصنوع احاطة علمي داشته و ثانياً به تمام اسرار جعل يكايك آنها علم فكري و شهودي داشته باشد.
بدين ترتيب از آنجا كه انسان هرگز قادر به رسيدن تمام اسرار تكوينيات كه از جملة آنها بدن اوست نميباشد، لذا هيچ گاه قادر به برنامه ريزي صحيحي براي نازلترين مراتب وجودش هم كه جسم طبيعي اوست نخواهد بود چرا كه تمام اسرار مكنونات را ذات الهي تشكيل داده و محدود را توان احاطه به نامحدود نيست فافهم!
نقش طهارت در تنظيم رزق:
حال بينيم آيا بين طهارت و تنظيم رزق نيز، رابطه اي حقيقي برقرار است يا نه؟! ببينيم چرا در روايات فرمودند: اگر طهارت ظاهري داشته باشيد مطابق با رزق شما، به شما روزي ميدهيم و اگر طهارت باطني داشته باشيد، رزق شما توسعه پيدا ميكند؟! اينها از جمله مسائلي است كه بايد در مباحث عرفاني مطرح شود.
طهارت هم تنظيم كننده رزق ظاهري است و هم موجب افزايش رزق معنوي. اما طهارت هرگز رزق مادي را زياد نميكند. براي اينكه بدن كه كارخانة تنظيمي حق است بيش از مايحتاج رزق مادي خويش نيازي ندارد تا طلب كند. لذا رزق مادي به مقدار ظرفيت هر بدني تنظيم شده و به او داده ميشود. اما در معرفت نفس راجع به جان انسان فرمودند: نفس ناطقة انساني ظرفي است كه هر چه در او غذاي علم بريزيد، به مقدار همان غذا وسيع ميشود.
شما اگر يك ظرف مادي داشته باشيد كه به مقدار يك ليتر آب در آن جا بگيرد، بعد از ريختن يك ليتر آب در آن، پر خواهد شد و ديگر پذيراي مقدار بيشتري نخواهد بود و اگر هم بيشتر از ظرفيتش در آن آب بريزيد، از ظرف سرازير ميشود. اما جان انسان كه ظرف معنوي است قابليت آن را دارد كه به محض اخذ غذا كه علوم و معارف است: وسيعتر گشته و خواهان بيشتر از آن گردد.
وقتي فرزندانتان را به سال اوّل دبستان برديد و معلم در طي يك سال، غذاي علم را در جان كودك شما ريخت، ميبينيد كه ظرف جان او توسعه پيدا كرده و تحملش بيشتر ميشود و در سال آينده از شما ميخواهد كه او را به كلاس بالاتري ببريد. زيرا در اين مدت جان او وسيعتر گرديده و آمادة ورود به كلاس بالاتر شده است. برخلاف زماني كه شما بخواهيد از همان ابتدا او را وارد كلاس دوم ابتدايي كنيد خواهيد ديد او هرگز تحمل چنين كلاسي را نخواهد داشت. نفس انسان به گونه اي است كه هر چه در آن علوم ومعارف بريزيد به همان مقدار وسيعتر ميشود كه اين را به مقام «لا يقفي نفس» تعبير ميفرمايند.
خلاصه اين كه طهارت تنظيم كنندة رزق ظاهري و موجب ازدياد رزق باطني است. دليل آن نيز اين است كه چون در رزق ظاهري، بدنِ مرزوق، محدود است طهارت، وضو و پاكي، اين مقدار رزق راتنظيم كرده و به مقداري كه معلوم و مقسوم اوست در مقام دل و جانش به او ميرساند و از آنجا كه نفس غير متناهي است و هر چه بيشتر مرزوق گردد بيشتر طلب ميكند لذا طهارت موجب زيادي رزق در مرتبة ظاهر نيز هست. تا آنجا كه نفسِ طهارت، موجب تأمين رزق زن و فرزند و مهمانهاي فرد طاهر نيز ميگردد. بر خلاف افرادي كه دائماً بدنشان بيطهارت است و يا وضو ندارند. چنين اشخاصي دائماً گرفتارند. مگر ميشود انساني شب تا به صبح با بدن جنب بخوابد و فرداي آن شب نيز از خدا طلب غذاي «من حيث لا يحتسب» كند؟! چنين فردي مجبور است براي فراهم كردن غذا، با هزاران زحمت به دنبال به دست آوردن مال برود.
آلودگي در نظام عالم راه ندارد:
لذا در دستورهاي خاص ميفرمايند كه سالك حق ندارد بعد از جنابت با بدن جنب بخوابد. به جز در يك مورد و آن هم زماني است كه زن و شوهر پس از مجامعت انزال مييابند كه در اين صورت بهتر آن است كه زن و مرد حداقل تا دو ساعت عورت خود را نشويند و براي غسل به حمام نروند. در غير اين صورت شخص جنب بايد هر چه سريعتر اين نجاست را از خودش برطرف كند.
عالم آنچنان پاك است كه هرگز در نظام هستي نجاست راه ندارد. نگاهي به نظم نظام عالم كنيد.درختان را ببينيد كه چه قدر پاكند. آنچنان دقيق تنظيم شده اند كه اگر بخواهي به او آب ندهي و يا اينكه بيش از اندازه به او آب بدهي ميخشكد. همچنين اگر به حيوان خانگي ات غذا ندهي مريض ميشود و ميميرد اما اگر بيش از مقدار لازمش غذا در اختيارش قرار دهي او فقط به مقدار ظرفيت وجودي خود برميدارد و ميخورد. هيچ حيواني نيست كه نسبت به ظرفيت غذايي بدن خود بي تفاوت باشد و به آن ضربه وارد كند. به تعبيري بايد غذا خوردن را از حيوانات آموخت. همچنين غير از غذا خوردن، كارهاي ديگري نيز هست كه انجام آنها را بايد از حيوانات بياموزيم همانند خانه ساختن و لانه درست كردن. حيوانات را ببينيد كه چگونه لانه ميسازند. آنها هميشه لانه هاي خود را به اندازه اي ميسازند كه فقط بتوانند جوجه هاي خود را در آن به دنيا آورند و آنها را اداره كنند نه بيشتر و نه كمتر.
ما در امر خانه سازي بايد پرندگان و لانه سازي آنها را معيار خود قرار دهيم. ايران ما با تمام امكاناتي كه دارد ميتواند ده برابر جمعيت فعلي را نيز در خود جا دهد و هرگز دچار مشكل نگردد به شرط اينكه ما به اندازة نياز خود خانه سازي داشته باشيم نه بيشتر. اما متاسفانه هميشه همت بر اين بوده كه چندين برابر نياز خود خانه سازي كنيم. لذا اگر جمعيت ايران، نصف جمعيت فعلي هم بشود، ميبينيد باز هم كفايت نخواهد كرد.
ما درامور معيشتي خود بايد از حيوانات بهره بگيريم. چرا كه حيوانات ميتوانند درسهاي بسياري را به ما بياموزند ايشان حتي به انبياء و اولياء عظام نيز درس داده اند. به عنوان مثال جناب بايزيد بسطامي سالهاي سال در سير و سلوك بودند، سالهاي متوالي برايشان گذشت اما هيچ چيز برايشان متمثل نشد و به آنچه ميخواستند نرسيدند. روزي اندوهگين شده و سر به بيابان گذاشتند. در بين راه كشاورزي را ديدند كه زمين را شخم ميزند. بايزيد با خود گفت به پيش او ميروم و با او همصحبت ميشوم تا شايد كمي از ناراحتي ام كم شود. همين كه به او رسيد، آن كشاورز به او گفت: بايزيد نگران نباش كه چرا نرسيدي و بدان اگر اينطور در نظر بگيري كه انباري به وسعت اين عالم وجود داشته كه در آن پر از دانه ارزن باشد و روزانه كبوتري يك دانه ارزن را مصرف كند و بخورد و به شما بگويند شما بايد آنقدر صبر كني تا انبار بدين ترتيب چندين بار خالي و پر شود آنوقت شما به نتيجه ميرسي صبر كن كه به نتيجه خواهي رسيد.
شيخ فريد الدين عطار در منطق الطير حكايت مذكور را چنين به نظم درآورده است:
شيـخ مهنـه بـود در قبـض عظيـم شـد بصحرا ديده پر خون دل دونيم
ديــد پيــر روستـــايي را ز دور گاو ميبست و از او ميريخت نور
شيـخ سـوي او شد و كردش سلام شـرح داد آن حـال قبض خود تمام
پيـر چــون بشنيد گفت اي بوسعيد از فـرود فـرش تــا عـرش مجيـد
گـو كنند اين جمله پر ارزن تمــام نـي به يك كـرت بصد كـرت مدام
ور بـود مرغــي كه چينــد آشكار دانــة ارزن بســي ســـال هــزار
در زبعـد آنــكه تـا چندين زمـان مــرغ صـد بــاره بپــرد از جهان
از درش بويــي نيــابد جـان هنوز بوسعيـدا زود بــاشـد آن هنـــوز
طالبــان را صبــر ميبــايد بسـي طالــب صبــر نبــاشد هر كسـي
تــا طلـب در اندورن نـايد پديــد مشـك در نـافه ز خون نـايد پديـد
از درون ني چون طلب بيرون شـود گر همـه گـردون بود در خـون رود
هـر كه را نبـود طلـب مردار اوسـت زنـده نبـود صـورت ديـوار اوست
هـر كه را نبــود طلـب حيــران بود حــاش لِلّه صـورت بيجــان بـود
گـر بدســت آيـد تـرا گنج و گهر در طلـب بــايد كه بــاشي گرمتـر
آنـكه از گنج و گهـر خورسنـد شد هم بدان گنـج و گهـر در بنـد شـد
هر كـه او در ره به چيـزي ماند باز شد بُتـش آن چيـز گـو با بُت بساز
چون تنـك ظرف آمدي بيدل شوي از شرابــي مسـت لايعقـل شــوي
نـي مشو آخر به يك جو مست نيز ميطلب چـون بي نهايت هست نيز
آري ز هر بازيچه رمزي ميتوان يافت. حضرت آقا در الهي نامه ميفرمايند: «الهي گريه زبان كودك بي زبان است. آنچه خواهد از گريه تحصيل ميكند. پس از كودكي راه كسب را به ما ياد داده اي» ميبينيد كه چه طور يك عالمِ چندين سال در حوزة علميه درس خوانده، از گريه يك كودك درس ميگيرد و ميفرمايد: خدايا تنها زبان كودك گريه است، اگر گرسنه، تشنه و يا مريض است، تنها با زبان گريه اين نياز خود را به مادر ابلاغ ميدارد، و هرگز با كلام ظاهري خواسته خود را به مادر اعلام نميكند پس از همان كودكي راه كسب روزي را به ما آموخته اي كه فقط بايد با گريه از خداوند طلب روزي مادي و معنوي كنيم.
منتهي عزيز من! به نكته اي بايد توجه كامل داشته باشيم و سعي كنيم آن را در جان خود پياده نماييم و آن اين كه خدا را صادق بدانيم و به او اطمينان كنيم. اگر بگوييم: «معلوم نيست! شايد از آن طرف به ما بدهند و شايد هم ندهند» كار را خراب كرده ايم، آنچه كه رزق ظاهري را تنظيم ميكند، طهارت است و آن در صورتي ناظم امور است كه مخلوق، به خالقِ رازقش اطمينان داشته باشد. خداوند نيز ميفرمايد: تو پاك باش من خودم روزي ات را ميدهم. حال اگر انسان غير از اين عمل كند و «شايد» و «ممكن» را در دل خود راه دهد و به دنبال كسب مال بيشتر حركت كند تا مالش افزون گردد، در اين صورت است كه برنامة تنظيمي خود را خراب كرده و بايد خود مسئول كارهايش باشد. اينجاست كه ميبينيد ميكوشد و شبانه روز جان را به لب ميآورد اما باز يكي را دارد ده تا را ندارد. تنها دليل چنين نتيجهاي عدم اطمينان به پروردگار است. او خواسته فقط به زورِ بازوي خود متكي بوده و سعي كرده است برنامه هايش را خودش تنظيم كند. خداي متعال نيز او را رها كرده و ميفرمايد: «حال كه چنين ميخواهي برو و خودت برنامه هايت را تنظيم كن».
«و الحمدلله ربّ العالمين»
پايان جلسه سوم
1-سورة تكاثر آيه 9
1-كه سزاوار است