از خدا خواهيم توفيق ادب        بي ادب محروم باشد از لطف رب
بي ادب تنها نه خود را داشت بد                            بلكه آتش در همه آفاق زد

«مجلس پنجم»

 

© اعتدال و ميانه روي در امور عملي

© تطهير لسان

 

 

 

«بسم الله الرحمن الرحيم»

اعتدال و ميانه روي در امور عملي:

حضرت آقا در ادامه بحث طهارت ظاهر فرموده‌اند: «طهارت اعضاء از اطلاق و رها كردن آنها در تصرفات خارج از دائرة اعتدال كه به حسب شرع و عقل معلوم است».

آن سير عملي كه در امور انساني به عنوان معيار شناسانده شده، حد وسط در امور است كه از آن تعبير به اعتدال و ميانه روي نيز مي‌كنند. افراط و تفريط، در تمامي امور مبعّدِ انسان از حقيقتي است كه آدمي آن را به عنوان غايت و نهايت فعل خويش در نظر گرفته بود يعني  در امور روزانه نه افراط حق است و نه تفريط بلكه اعضا و جوارح انسان يك حدّ اعتدالي دارند كه انسان بايد آن را مراعات كند، در غير اين صورت بي طهارت خواهد بود. حال به مثالهايي كه نوعاًبا افراد جامعه مرتبط است مي‌پردازيم.

اگر يك كارگر اصلاً كار نكند تفريط كرده است و همچنين اگر آنچنان كار كند كه به اعضا و جوارح بدنش فشار وارد شود افراط كرده است كه هر دو صورت بي طهارتي است. معناي طهارتِ در كار آن است كه انسان اوّلاً به طور كلي بي كار و بي شغل نباشد كه بيكاري و عزلت نشيني در گوشة منزل بدين عنوان كه اجتماع دنيا زده است و دنيازدگي مرا از توجّه باز مي‌دارد و يا به عناوين ديگر، تفريط است و تفريط در امور مانع از رسيدن آدمي به اهداف والاي انساني است. و ثانياً بيش از حد كار نكند و بر خودش فشار وارد نياورد. يعني روزانه چنان مشغول كسب مال و درآمد نباشد كه از امور ديگر همچون رسيدگي به امورات معقولِ همسر و فرزندان و يا از اموري چون تنظيم حداقل 2 ساعت درسي براي خود باز بماند كه اين افراط است و افراط در امور به هر عنواني كه باشد مذموم بوده و مانع از رسيدن سالك به كمالات متوقّع خويش است.

اعتدال در امر كسب مال و منال براي آسايش اهل و عيال آن است كه طبق فرمايش معصوم انسان روزش را به سه قسم تقسيم كرده و يك قسم آن را به كسب روزي مادي و مابقي را به اموري چون رسيدگي به همسر و فرزندان، تحقيق و تفحص علمي، تفكر در نظام احسن عالم، اظهار عبوديّت در پيشگاه حقيقت نظام هستي و استراحت اختصاص دهد و مراد از طهارت نيز رعايت همين حد اعتدال مذكور است.

به عنوان مثال چشم يكي از اعضاي بدن ما است. از آنجا كه ما در مقام ديدن نمي‌دانيم  چه چيزهايي را در مرتبة انسانيت مجاز به ديدن هستيم و چه چيزهائي را مجاز به ديدن نيستيم شارع مقدس محدودة ديدن چشم را براي ما بيان فرموده است كه چشم مجاز است فقط آنچه را كه در محدودة شرع قرار گرفته، بنگرد و در مقابلِ آنچه كه ديدنش مخالف شرع مقدس است خود را حفظ كند. شرع مقدس نفرموده است: چشم را ببنديد و هيچ چيزي را نگاه نكنيد همانند بعضي از سير و سلوك كنندگان قديم كه در ابتداي راه چشمانشان را كور مي‌كردند. و همين طور نفرموده است كه چشمانتان را باز كنيد و به هر چه مي‌خواهيد نگاه كنيد. شرع كه مبيّن حقائق اسرار نظام هستي است محدودة ديدن را براي ما روشن كرده است. اگر انسان بخواهد با ديدِ بصيرت به موجودات نظام طبيعت شبيه حيوانات، جمادات و آسمان و زمين بنگرد و در آفرينش آنها تفكر و تأمل كند، مجاز است هر چه را كه خواست ببيند، زيرا اين ديدن نه تنها براي او ضرري ندارد بلكه براي او مفيد هم مي‌باشد. در عين حال چشم نبايد بعضي چيزها را نگاه كند، زيرا اگر نگاه كند نفس از حالت اعتدال خارج مي‌شود اگر چه فقط يك نگاه كردن ظاهري باشد. مانند نگاه كردن به نامحرم، نگاه كردن به عورت مرد، نگاه كردن زنها به عورت زنها و ... شخصي كه چشمش را پاك نگاه ندارد خود را از اساس انسانيت دور ساخته است و فقط به اندازة يك حيوان ارزش وجودي دارد، منتهي فرق بين اين شخص وآن حيوان در آن است كه حيوان نمي‌تواند آدم شود ولي اين فرد مي‌تواند به مقام انسانيت نائل آيد.

 

تطهير لسان:

حضرت آقا در ادامة بحث طهارت عبارتي را در خصوص لسان آورده اند و آن اينكه: «و به خصوص لسان رادو طهارت است. يك صمت از مالا يعني و ديگر مراعات عدل در آنچه كه از آن تعبير مي كند كه نه به نقص بيان دربارة آن جائز باشد، و نه وصفش بدانچه كه موصوف بدان نيست».

«صمت از مالا يعني» يعني سكوت از آنچه نبايد بگويد. دهاني كه باز است و هر چه مي خواهد مي گويد به همراه نفسي كه اين دهان و زبان آلت اوست فاقد طهارت اند. مرحوم نراقي در معراج السعاده مي فرمايد: «حتي زن و شوهر نيز حق ندارند در خلوت، حرفهاي زشت و ركيك به همديگر بزنند.» زيرا حيف است از حقيقتي كه بايد از آن نور خارج شود، حرفهاي نامربوط بيرون آيد مراد از صمت ازمالا يعني كه در عبارت آمده است نيز همين است كه انسان نبايد آنچه را كه مورد قصد انساني اش نيست بگويد.

نفس معيار خوبي براي انسان است. ما بايد محسوسات حواس پنجگانه مان را به واسطة بالا رفتن يا پائين آمدن نفس بسنجيم. اگر نفس به واسطة شنيدن كلامي بالا رفت، آن را بيشتر بشنويم. اگر پائين آمد از آن دوري كنيم. بايد ببينيم آنچه را كه مي شنويم سنگين مان مي كند يا نه؟! ما را از حدّ انسانيت مي اندازد يا نه؟! چه بسا افرادي كه با شنيدن يك حرف تا ساليان دراز پشيمان هستند.

مرحوم نراقي (ره) در معراج السعاده روايتي را نقل فرموده اند كه اين روايت بيانگر شرح تكويني ارتباط بين زبان و اعضا و جوارح انسان است. در اين روايت آمده است: اعضا و جوارح هر شخصي روزانه يك گفتگوي تكويني با زبان دارند كه اگر قوي شويم مي توانيم اين گفتگو را بشنويم.

هر روز صبح زبان به اعضاء و جوارح انسان مي گويد، كيف اصبحتم! يعني چگونه داخل صبح شديد و حالتان چطور است؟!

اعضاء و جوارح در جواب مي گويند: اگر تو ما را به حال خود بگذاري امر ما به خير و خوبي است، به تعبير ديگر اعضا و جوارح در جواب زبان مي گويند: اي زبان! ما تو را در بهترين جاي بدنمان قرار داديم و همة ما به همراه فك بالا و فك پائين جمع شده ايم تا دژ محكمي برايت فراهم آوريم تا تو در آن راحت باشي و در اين دژ هيچ ضربه اي به تو اصابت نكند كه اگر ضربه اي وارد آمد يا دندان بشكند و يا چانه از بين برود. خواهشي كه از تو داريم اين است كه در عوض اين همه خدماتي كه در حقت كرده ايم تو مردانگي داشته باش و سكوت كن و حرف نزن كه اگر تو ساكت باشي ما هيچ مشكلي نخواهيم داشت، چرا كه خيلي وقتها تو كلمه اي مي گويي و به جاي تو ما را كتك مي زنند. پس توجه داريد گه بسياري از مشكلات را زير سر زبان است. لذا زبان بايد سكوت كند كه طهارت آن در همين سكوت است.

همانگونه كه عرض شد اين روايت بيان يك مثال نيست، بلكه به واقع هر روز صبح اعضا و جوارح با زبان صحبت مي كنند و از او سكوت مي طلبند. حال اگر خواستيم صحبت كنيم چه بايد بكنيم؟! حديثي از امير المؤمنين «عَلَيهِ السَلام» در «درر الكلم» نقل شده است كه امام فرمودند: «الجاهل عقله و راء لسانه و العاقل لسانه وراء عقله» يعني زبان جاهل جلوي عقلش و زبان عاقل پشت عقلش قرار دارد. و نيز امام علي «عَلَيهِ السَلام» فرمايد: «لسان العاقل و راء قلبه و قلب الاحمق و راء لسانه»؛ يعني دانا تا اول به مشورت نكندو در آن سخن تأمل ننمايد به زبان نياورد و دل نادان در پس زبان اوست، يعني بي مشورت دل و بي‌تفكّر سخن گويد و هرچه به دلش رسد بي تامل به زبان آورد. پس زبان مرد عاقل تابع دل اوست و دل احمق جاهل پيرو زبان او.

زبان شخص جاهل امام و عقلش مأموم اوست برخلاف عاقل كه زبانش مأموم و عقلش امام اوست. دليل فرمودة امام اين است كه عاقل وقتي بخواهد حرفي بزند ابتدا فكر مي كند كه آيا اين حرف را بگويم يا نه؟! وقتي ديد خوب است مي گويد و وقتي ديد خوب نيست سكوت مي كند به خاطر اين كه حرف گفته شده مانند آبي است كه از كاسه ريخته شده و ديگر نمي توان آنرا جمع كرد و به كاسه برگرداند. لذا اگر انسان عاقلانه حرف بزند و ابتدا حرف خود را بسنجد و بعد بگويد، خيال او هميشه آسوده است و هيچگاه پشيمان نمي شود. اما جاهل بر خلاف عاقل بدون فكر و تأمل، سريع حرف را از دهانش پرتاب مي‌كند وبدون فكر صحبت مي كند اين است كه امكان دارد يك عمر پشيمان از گفتة خويش باشد.

اگر مي‌خواهيم بدانيم كه جاهليم يا عاقل، بايد در خودمان بنگريم كه آيا قبل از گفتن انديشه مي كنيم يا نه؟! اين معيار بسيار خوبي است كه هر كسي كه اوّل فكركرد بعد حرف زد عاقل است و هر كه اوّل حرف زد و بعد فكر كرد جاهل است. حتي اگر بخواهد حرف حقّي را بيان كند اما قبل از آن فكر نكند باز هم جاهل است. اين است كه در روايت آمده: «عالم فرزانه كسي است كه وقتي از او سؤالي پرسيدند سريع جواب نگويد، اگر چه جواب سؤال را بلد باشد» بلكه هر عاقلي بايد صبر نموده و مقداري تأمل كند آنگاه كواب سائل را بدهد. علامة بزرگوار نيز در جائي فرموده اند: «حريم جوابِ سؤال، تأمل اوّليه است.» در نتيجه اگر از عالمي سؤالي كرديد و دير جواب شنيديد نبايد ناراحت بشويد، بلكه بدانيد او بدين ترتيب عاقلانه جواب شما را خواهد گفت زيرا عاقلانه نيست جواب سائل را سريع پشت سؤال او بگويند. و (اما در مورد مسابقاتي كه در آنها براي سريع جواب گفتن جايزه اي در نظر مي گيرند بايد گفت كه آنها، براي تقويت قوة حافظه بوده و با مطلب مورد بحث فرق مي كند.)

نكتة ديگر اينكه بعد از تأمل، هنگام جواب گفتن نگوئيد: نظر من اين است و مطلقاً اينگونه كه من مي گويم درست است. بلكه بگويد: احتمال دارد كه اينگونه باشد. يا اينگونه به نظر مي رسد شايد هم در واقع چنين نباشد. (البته اين نكته در همه جا صادق و نيكونيست زيرا بعضي موارد اقتضا مي كند كه انسان محكم و استوار حرف خود را بيان كرده و كلمة شايد و احتمال را به زبان نياورد كه اين نيز جداي از بحث ما است.) در جواب سؤال هميشه ابتدا بايد فكر كنيد و بعد تمام احتمالاتي را كه به نظرتان مي رسد بيان كنيد و بگوئيد: «در جوابتان اين چند احتمال وجود دارد، خودتان فكركنيد و آنچه بهتر است را بيابيد و بدان عمل كنيد.» اينگونه جواب گفتن باعث مي شود كه مخاطبتان هميشه از سفرة شما غذا نخورد بلكه خودش نيز زحمت بكشد و از دسترنج خويش تناول نمايد.

البته لازم به تذكر است كه تمام نكته هاي ياد شده غير از گفتگوي استاد و شاگرد ومولا و بنده و خدا و خلق است كه اينها بحث ديگري دارند. آنهائي را كه بيان كرديم مربوط به گفتگوهاي متعارف بين انسانها مي باشد.

خلاصة بحث اينكه اگر انسان فكر كند و بعد از فكر كردن حرف بزند، به اين حرف اطلاق «ما يعني» مي شود، يعني حرفي كه بر اساس قصد و اراده است كه آن نيز حرفي است كه از زبان عاقل جاري مي شود. اما اگر حرفي بدون فكر رها شود به آن حرف، اطلاق «ما لا يعني» مي شود، يعني حرفي كه بدون قصد و اراده بر زبان آيد كه آن نيز مخصوص جاهل است. اگر چنين است پس جاهل بايد در تمام امور دهانش را ببندد، حتي در مورد حرف حق، مگر اينكه ابتدا در مورد حرفش فكر نموده و بعد آن را بيان كند، كه در اين صورت به او عاقل مي گويند نه جاهل.

حال با توجه به اين ضابطه در اجتماع بگرديد، ببينيد چند نفر عاقل مي‌توانيد پيدا كنيد؟! اينجاست كه آن بزرگوار در شعرش مي فرمايد: در وسط روز آن هنگام كه آفتاب به تمامه نظام عالم را روشن كرده است شمعي به دست مي گيرم و مي‌گردم. وقتي مي پرسند به دنبال چه مي گردي؟ در جواب مي گويم: به دنبال انسان مي گردم تا ببينم به حرف زدنش دقت مي‌كند يا نه؟!

«دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر     

كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست»

طهارت دوم زبان، رعايت كردن عدل است در آنچه كه به زبان مي آورد يعني انسان هر حرفي كه مي خواهد بيان كند حدّ وسط آن را مراعات نمايد. گاهي ما منبري ها را براي صحبت كردن در مجلس ترحيم دعوت مي كنند و دلشان مي خواهد آنچنان از ميّتشان تعريف كنيم كه همگان باور كنند ميت در دوران حياتش به عرش خدا وصل بوده است. و حال اينكه در واقع چنين نبوده است. اينگونه حرف زدن خلاف عدل است و نشان از جاهل بودن سخنگو دارد چرا كه انسان در مقام بيان احوالات كسي نه حق زياده گويي دارد و نه حق كم‌گوئي. اينجاست كه مي بينيد به واسطة يك انتخابات چه قدر از دهان ها نجس مي شود! هر كسي را كه دلشان خواست بالا مي برند و هر كسي را كه نپسنديدند به زمينش مي كوبند. اگر در خودمان دقت داشته باشيم رذائل و معايب بسياري را در خودمان كشف خواهيم كرد.

عمده آن است كه بدانيم همه ما بايد ساليان درازي فقط در مقابل استادي زانو بزنيم تا از او حرف زدن و حرف شنيدن صحيح را بياموزيم كه اگر آدم  بتواند حداقل درست حرف بزند، در بسياري از امور موفق خواهد بود و بركات زيادي نصيبش مي گردد. چنين شخصي با يك كلمه حرف زدن، اجتماعي را متحول مي كند. او جمله اي را بيان مي كند كه حاوي كد و رمزهاي بسيار است كه براي فهم آن بايد دانشمنداني بيايند و روي آن جمله فكر كنند و نظر بدهند و حرفها بزنند.

معمولاً كساني كه دير به حرف مي آيندحرفهاي پخته مي زنند و در مقابل كساني كه تند تند حرف مي زنند و هر چه دلشان خواست مي گويند اگر حرفهاي پنجاه سالة ايشان را غربال بكني شايد حتي پنج كلمة خوب هم نتواني در آن پيدا كني. ائمة اطهار دير حرف مي زدند و به هنگام صحبت ابتدا فكر مي‌كردند كه حضرت آقا صد معني را فقط براي يك حديث شريف: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»[1] ذكر كرده اند كه به عنوان رساله اي در هزار و يك كلمه گنجانده شده است. قرآن نيز همين گونه است كه خداوند مي فرمايد: هر كلمه‌اي از قرآن را باطني است و آن باطن را باطني ديگر تا هفت بطن و هر كدام از اين هفت بطن را هفتاد بطن است و هر كدام از اين هفتاد را هفتصد بطن مي‌باشد. حال كه اينگونه است پس بايد حرف زدن را نيز از قرآن بياموزيم كه اين همان طهارت زبان است.

گوش كانال واردات و زبان كانال صادرات ما است و چشم هم كانال صادرات و هم كانال واردات ما مي باشد، يعني ما اگر بخواهيم آنچه را كه در درون داريم ابراز كنيم بايد از مجراي زبان خارج كنيم و اگر بخواهيم آنچه كه در بيرون است به درون وارد كنيم از طريق گوش داخل مي كنيم و چشم عضوي است كه اين هر دو كار را با هم مي كند.

آنچه مهم است اين است كه بدانيم محدودة ادراك اين سه كدام است يعني از ناحية شرع مقدس براي هر يك، ادراك چه اموري مجاز و ادراك چه اموري غير مجاز شمرده شده است.

اجازه دهيد به مناسبت بحث خاطره اي را به محضر مباركتان تقديم نمايم.

شبي در قم در كنار جاده اي ايستاده بودم و منتظر ماشين بودم. بعد از مدتي ماشيني بدون اينكه دستم را براي توقفش دراز كنم، كنارم ايستاد. وقتي سوارش شدم، راننده دست به پيچ صداي ضبط برد و صداي نوار موسيقي پائين آورد، اما ضبط را خاموش نكرده بود و مقداري زمزمة آن به گوش مي رسيد. اندكي كه گذشت خود راننده از من سؤال كرد كه آقا گوش دادن موسيقي چه حكمي دارد؟ حرام است يا حلال؟ من مقداري سكوت كردم و بعد به او گفتم: فرض بفرمائيد گوش دادن به اين صداها حلال است و حرام نيست من فقط سؤالي از شما دارم و آن اينكه آيا حيف نيست گوش مبارك شما به چنين صدايي گوش دهد و چنين صوتي را بشنود؟آيا حيفتان نمي آيد كه گوش پاك و طاهر شما با شنيدن چنين صداي ناپاكي، نجس و آلوده گرددو شما را از مقام شامخ انسانيت تنزل دهد؟! اينجا بود كه ديدم راننده شرمنده شد و بار ديگر دستش را دراز كرد و كلاً ضبط را خاموش كرد. ما بايد بدانيم كه خيلي از چيزها حلال است اما حليّت شيء دليل بر انجام آن نمي باشد. مثلاً براي ما جفتك زدن در خيابان حلال است اما با اين حال هيچ وقت به ذهنمان خطور نكرده كه يك بار اين كار را انجام دهيم. زيرا اگر دقّت كنيم مي بينيم كه اين عمل تا حد زيادي آبروي انسان را به خطر مي اندازدو ديگران مي گويند فلاني ديوانه شده است. با اينكه جفتك زدن هم كار حرامي نيست. پس تصديق مي‌فرمائيد حليّتِ فعل، دليل انجام آن نيست.

در شريعت اسلامي حدود بعضي از افعال معين شده است مثلاً شارع مقدس انجام بعضي از كارها را بر ما واجب كرده است همانند نماز و روزه و زكات و حج و امر به معروف و نهي از منكر و ... و نيز انجام بعضي از كارها را بر ما حرام كرده است همانند دروغ گفتن، غيبت كردن، تهمت زدن ونگاه به نامحرم كردن و دزدي كردن. همچنين بعضي از افعال را مستحب برشمرده است، مثل اينكه فرموده نگاه به آيات قرآني مستحب است و در مقابل آن بعضي از افعال را مكروه داشته است همانند اين كه به ما فرموده در مسيري كه به واسطة قدم نهادن در آن برايتان سوءظن حاصل مي شود گام ننهيد و ... همينطور بسياري از كارها را مباح مقرر داشته است يعني افعالي كه انجام دادن و ندادن آنها فرقي براي شارع مقدس نمي كند.

در آنجاها كه خود شارع حدود را مشخص فرموده تكليف ما روشن است. اما آنجاها كه شارع انجام يا ترك فعل را به عهدة خود ما گذاشته بايد ابتدا فكر و تأمل كنيم كه انجامش بدهيم يا نه! اينجاست كه عقل عاقلان و جهل جاهلان مشخص مي گردد.

آقاي كشاورز تو كه از صبح تا غروب مواظب زمينت هستي و دقت داري كه پر آب يا كم آب نشود پس چرا در مورد زبانت دقت نداري و هر چه را مي‌گويي؟ به چه دليل گوش نازنين خود را باز مي كني و هر چه را مي شنوي؟ مگر جان جنابعالي مزرعه ات نيست؟ مگر حقيقت و نفس ناطقة تو بذر و مزرعة خدائي نيست؟ چرا موقع بذر افشاني اين زمين بي دقتي مي كني؟ اگر ما به همان مقدار كه مواظب كِشت خود هستيم به فكر خودمان بوديم، از جان خود استفادة بسياري مي برديم. چرا مواظب جانمان نيستيم در حالي كه مارها و عقربها دارند آن را از بين مي برند؟! چرا آنها را مرزباني نمي كنيم؟ چرا در اين گونه امور فراموشــي داريم؟ مگــر تــاكنون نـداي «و لا تكونوا كالّذين نسواالله فانسيهم انفسهم» را نشنيده ايم؟! چرا اينقدر خود را فراموش كرده ايم؟

نكته اي را كه لازم مي‌بينم تذكر دهم آن است كه طهارت و نجاساتي كه در اينجا مطرح است غير از نجاست و طهارتي است كه در فقه مورد بحث قرار مي‌گيرد. وقتي مي گوييم هر كس زياده گوئي كند دهانش نجس است و آنكه با عقل شروع به حرف زدن كند دهانش پاك است، اين طهارت و نجاست غير از طهارت و نجاست در محدودة فقه است. اينها نجاسات اخلاقي و انساني هستند كه اگر كسي چشم دلش باز شود دهان زياده گو را مي بيند كه نجس شده، اگر چه حرف حقي بزند. اگر خداي ناكرده شخصي صبح تا غروب دهانش را براي حرفهاي بي مفهوم و بي معنا بچرخاند چه بسا در هنگام نماز، اهل دلي او را ببيند كه از دهانش بوي كثيف بيرون مي آيد. و يا چه بسا فرشته اي در همان جا نازل شود و نماز او را به حساب گناه بنويسد. زيرا فرشته ها نيز آن بو را حس مي كنند لذا نمازگذار خيلي بايد مواظب دهانش باشد تا آن را هميشه پاك نگه دارد. وقتي كه به نماز مي ايستد و «بسم الله الرّحمن الرّحيم» مي گويد اين كلام او بايد از كانال پاك و صحيحي عبور كند. زيرا گاهي آب پاك است اما چون مجرا و كانالي كه آب از آن عبور مي كند آلوده است، آب نيز آلوده مي شود. «بسم الله الرّحمن الرّحيم» پاك است اما از آنجا كه دهان و زبان نمازگذار آلوده است، حتي اين آية شريفه نيز با گذر كردن از آن مجرا از پاكي به درآمده و آلوده مي شود. لذا نمازش هيچ نتيجه نمي دهد و يا يك ماه هم روزه مي گيرد اما حال روز اوّلش با روز عيدش تفاوتي نمي كند. اينجا است كه معلوم مي شود مجري آلوده بوده و طهارت نداشته. لذا فرموده اند: روزه دار حق غيبت كردن و دروغ گفتن و تهمت زدن ندارد.خداوند سبحان به همگان توفيق علم و عمل عطا بفرمايد.

«و الحمدلله ربّ العالمين»

      پايان جلسه پنجم

 



1-غررو درر واژة عَرَفَ 


X